شعری از تبار امروز
ممنوع منم
ممنوع نیستی که بچینمت
این جا هم که بهشت نیست
تا گناه مادر را
تکرار کنم
… رنگ صلح چشمهایت
دهان تنهاییام را
آب میاندازد
به شاخهات نرسیده ، میلغزم
همیشه لغزیدن
بهانهی خوبی است
برای فشردن دستی که دوستش داری !
وسوسهی چیدن
رها نکرد ؛
رهایت نمیکند …
بچین !
ممنوع منم که بچینیام !
فاطمه روزبهانی